علی(ع) در هيجدهم ذي الحجه خطبه خواندند و در ذيل این آيه صحبت كردند: «اِنَّ اللهَ يُحِبُّ الَّذِينَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِهِ صَفََّاً كَأَنَّهُم بُنيَانٌ مَرصُوصٌ »:"خدا
دوست دارد کسانی را که در راه او صف در صف چون بنايي محكم، کارزار
میکنند" حضرت گفتند مردم ميگویند که اين آيه در رابطه با مجاهدان میادین
جنگ است و منظور از سبيل الله جهاد در راه خداوند است. سپس فرمودند: «اَتَدرُونَ مَا سَبِيلُ اللهِ، اَتَدرُونَ مَا طَرِيقُهُ، اَتَدرُونَ مَا صِرَاطُهُ»:"میدانید سبیل و طريق و صراطِ خدا چیست؟"بعد گفتند: «اَنَا الطَّرِيق، اَنَاالسَّبِيل، اََنَا الصِّرَاط»:"طريق منم، سبيل منم، صراط منم!»" چقدر جالب است!
صراط مستقيم در روايات به امام زمان (عجل) تعبیر شده است. حال، راه رسيدن
به امام زمان چیست؟ راه آن است كه انسان موحد باشد تا تسليم ايشان شده و
در صراط ايشان قرار گيرد. اگر غير موحد باشد، ديگران برايش مهم خواهند بود
و راهش را ميزنند و قبل از اين كه بخواهد در صراط امامش بيايد، در صراط
ديگران ميرود. چرا ما وقتي به مسجد جمكران ميرويم، نماز استغاثه يا نماز
امام زمان(عجل) مي خوانيم؟ براي اين كه استغاثه به امام زمان، استغاثه به
صراط مستقيم است؟ میگوید اگر نتوانستيد در صراط مستقيم ارتباط با ايشان
را درك كنيد و دستتان به ايشان نرسيد، «اياك نعبد و اياك نستعين» را
دوبار و سه بار و چهار بار و دست آخر صد بار در نماز بگوييد! میخواهد
بگويد هر كدامتان ديديد با آقا مسأله داريد، بدانيد حتماً با خدا مسأله
داريد. اول برويد مسألهتان را با خدا درست كنيد، بعد مسأله با ايشان حل
ميشود. مشكل ما همين جاست! چون ایشان درب ورود به صراط مستقيم هستند.
«مَن اََصلَحَ فيما بَينَهُ وَ بَينَ الله عَزَّ وَ جَلَّ، اَصلَحَ اللهُ تَبَارَكَ و تَعَالَي فيما بَينَهُ وَ بَينَ الناسِ »:"کسی
که رابطهی بین خودش و خدا را اصلاح کند، خدا رابطهی بین او و خلقش را
اصلاح میکند" امام زمان هم جزء خلق است! پس هر كس ميخواهد بين خودش و
امام زمانش اصلاح شود، بايد ابتدا بين خود و خدايش را اصلاح كند. از اين
جهت ميگويد اگر «اياك نعبد و اياك نستعين» درست شد، بعدش که «اهدنا
الصراط المستقيم» است، درست مي شود و باب هدايت به سوي صراط مستقيم برايش
باز ميگردد.
آيه مي گويد هر بهرهاي كه انسان بخواهد ببرد، نميتواند از قلمرو رحم خارج باشد. اين امر عذابي كه آمده هيچ چيز جز رحم خدا، جلودارش نيست. بچه وقتی كه مادرش او را تنبيه كند، در آن حالت صدايش به مادر مادر بلند ميشود و به او پناه مي برد. اين خيلي معنا دارد! اگر وقتي كه مادر دارد تنبيه ميكند، بگويد بابا بابا! اين گوياي حال نيست. چرا فرزند اينطور ميگويد؟ چون به حدي به مادر وابسته و دلبسته است و به حدي قلمرو مادر وسيع است كه وقتي او را تنبيه ميكند، پناهي غير او نميگيرد! اينجا هم وضع همينطوراست؛ به حدي قلمرو رحمت الهی وسيع است كه وقتي امر عذاب بیاید، صدايش به ربِّ ربِّ بلند مي شود و پناهي غير از رحم او نمیيابد كه غير آن هم براي بشر نیست.
وضعي كه عالم اكنون دارد، حالت طوفاني است كه همه دارند در آن غرق ميشوند. ديني كه خداوند فرستاده، به منزلهي كشتي است كه اينها در اين كشتي بيايند و بهوسیلهی رحم او بتوانند حفظ شوند. نبي گرامي اسلام فرمود:«اَلاَ اِنَّ مَثَلَ اَهلِ بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَهَ نُوحٍ، مَن رَكِبَهَا نَجَي، وَ مَن تَخَلَّفَ عَنهَا هَلَكَ »:"آگاه باشيد كه مثل اهل بيت من مانند كشتي نوح است. هر كس سوار آن كشتي شد، نجات يافته است و هركس كه تخلف كرد و سوار نشد، هلاك شده است".
اگر كسي دقت كند، اداي شهادتين چيزي شبيه وارد شدن به كشتي است انسان وقتي كه وارد ديني ميشود، مثل اين مي ماند كه از طوفان وارد كشتي شده است. آنهايي كه در بيرون كشتي هستند، ميبينند عدهاي روي آب افتاده و دارند غرق ميشوند، ولي آنهايي كه داخل كشتي هستند، به سلامت از وسط امواج عبور مينمايند.
حسين بن علي(ع) در روز عاشورا، كشتي و اهلش را به سلامت به ساحل رساند. حالا گاهي شاعر ميخواهد مثلاً دلسوزي كند و تعبير ميكند و ميگويد:"کشتيْ شكست خوردهي طوفان كربلا!" خوب شاعر است و تقصير ندارد، دارد در حوزهی ديگري صحبت ميكند و منظورش این نيست كه حسين بن علي(ع) يك كشتي شكست خورده است! روایت میگوید که «اِنَّ الحُسَين مِصبَاحُ الهُدَي وَ سَفِينَهُ النِّجَاهِ»:"حسین چراغ هدایت و کشتی نجات است"، آیا سفينهي نجات، مي تواند کشتی شكست خورده باشد؟ اگر باشد كه نمي تواند نجات دهنده باشد! روایت میگوید کشتی نجات است نه شکست خورده! اينها تعبيراتي است كه شاعران درعالم شاعري خودشان دارند. به هر جهت اگر بخواهيم يك كشتي مثال بزنيم كه شكست نخورد و نمي خورد و در طوفانها نجات دهنده است، همين كشتي نجات امام حسين (ع) است.
جاي ديگر ميگويد «لاَ اِكرَاهَ فَي الدِّينِ، قَد تَبَيَّنَ الرُشدُ مِنَ الغَيِّ، فَمَن يَكفُر بِالطَاغُوتِ وَ يُؤمِنُ بِاللهِ، فَقَدِ استَمسَكَ بِالعُروَهِ الوُثقَي لَانفِصَامَ لَهَا »:"در دين هيچ اجباري نيست و راه از بيراهه بخوبي آشكار شده است.پس هر كس يه طاغوت كفر ورزد و به خدا ايمان آورد، به يقين به دستاويزي استوار كه آن را گسستن نيست چنگ زده است و خدا شنواي داناست" در اين آیه هم صحيح است بگويند دست او به ريسماني است كه پاره شدني نيست و بدينوسيله هدايت شده است و هم صحيح است بگويند در يك كشتي نشسته كه آن كشتي غرق شدني نيست. علي(ع) ميفرمود: «شُقُّوا اَموَاجَ الفِتَنِ بِسُفُنِ النِّجَاهِ »:"امواج فتنه را بوسيلهي كشتيهاي نجات بشكافيد".
لِكُلِّ اُنَاسٍ دُولَهٌ یَرقُبُونَهَا
وَ دُولَتُنَا فِي آخِر الدَّهرِ تَظهَرُ
"هر دسته و گروهی دولتهايي دارند که بهزودی میآیند و دولت ما در آخر الزمان خواهد آمد»
هدايت و رهبري، لب سورهی حمد
هر كس بخواهد سفري را آغاز کند، بايد با كسي همسفر شود كه خودش راه افتاده باشد، نه این که با يك آدم از كار افتاده مشورت كند و همسفر شود! اگر «اياك نعبد و اياك نستعين»، مسلماني را از حالت قصد اقامت در دنيا خارج نمود و مسافر صراط مستقيم گرداند، سؤالي كه براي مسافر مطرح ميشود اين است كه از كدام راه برود و همسفر او كيست؟ میگوید خدایا هدایتم کن که هادی لازم دارم و بدون آن گمراه خواهم شد.
چكيدهي سورهي حمد، درخواست هدايت و عضويت در صراط مستقيم است. صراط، معبر است و عبادت را حركت و عبور معرفي مي نمايد. اين مطلب پيشرفتهاياست كه انسان معتقد شود كه عبادت سير و سلوك و حركت است.
ببينيد! زمين بخاطر چرخش خاص آن، شب و روز دارد، اما كره ماه از شب و روز بيرون است. موت و حيات مثل شب و روز است. مومن هم كه از اين عالم بيرون رفت، با «تحولی» که قبلاً در او صورت گرفته، مافوق موت و حيات مي شود. چرا؟ چون مومن به جايي تكيه كرده كه تغيير وضعيت موت و حيات نسبت به او سايه نمياندازد. مؤمن به خالق موت و حيات تكيه دارد كه همه جا مِلك اوست. اگر كسي بر مبناي «اياك نعبد و اياك نستعين» با خدا انس گرفت، اعمال و حالاتش يكي میشود و اين همان ثبات و استقامتي است كه در معناي مستقيم نهفته است. ثبات يعني اينكه انسان به مرحلهاي برسد كه مرگ و زندگي برايش فرقي نكند.
1- صراط مستقيم، هدايتي بعد از توبه، ايمان و عمل صالح
«ثم اهتدي» معادل «اهدنا الصراط المستقيم"است و آن امتحان نهايي است كه بعد از اتمام آزمايشهاي توبه و ايمان و اعمال صالحه (فروع دين)، براي مسلمان در هدايت پيش ميآيد. امتحان نهايي، امتحان صداقت مسلمان در عمل به قولی که با گفتن «اياك نعبد و اياك نستعين» داده است، میباشد كه در صورت موفقيت، به هدایت در صراط مستقيم دست مییابد.
موفقيت در اين امتحان بستگی به انتخاب راهي دارد كه بنده برمیگزیند؛ راهی که بنده با انتخاب آن به خدا ميگويد هر كس را كه تو تعيين كني، همان را قبول دارم و جز مطيع تو را اطاعت نميكنم و با اين انتخاب، وارد حوزهي «اهدنا الصراط المستقيم» ميشود. اما مسلماني كه اين عهد را نقض كند و مطيع قدرتها شود و بر سر آن معامله كند، «مغضوبٌ عليهم» است. اما اگر خبر از ماهيت كار ندارد و در عقل و فهم مغلوب شود و گولش بزنند و بازي بخورد، از ضالّين مي كردد!
هر كس در «اياك نعبد واياك نستعين» صادق بود، هدایت به صراط برايش حتمي است و هر کس که در هدایت به صراط، لغزش پيدا کرد، گرفتار «مغضوب عليهم» يا «ضالين» میشود. کسانی که در ميدان نبرد نمیتوانند استقامت كنند، كارهايي قبلاً انجام دادهاند که بر اساس «اياك نعبد واياك نستعين» نبوده و مسألهدار شدهاند.
آقاي پرورش میگفت: من به مرحوم دكتر بهشتي گفتم اسم اين سكوتي را كه اينقدر عليه شما حرف ميزنند و شما جواب نميدهيد، چه بگذاریم؟ اين صبر است يا بيحالي و بيتفاوتي؟! مرحوم آقاي بهشتي اين آيه را خواند: «اِنَّ اللهَ يُدَافِعُ عَنِ الَّذِينَ آمَنُوا۱»:"خداوند از کسانی که ایمان میآورند، دفاع میکند" ایشان از من پرسيد كه فاعل آمَنُوا كيست؟ گفتم مومنين، گفت اگر ضمير را جدا كنيد به چه كسي بر ميگردد؟ گفتم به الله. گفت پس چه ميگوييد؟ دفاع كار ما نيست، كار او است؛ ما داريم كار ايمانمان را مي كنيم. در روايات داريم كه خدا از مومنين عهد گرفته كه از خودشان دفاع نكنند؛ گفته اگر خودت دفاع كردي، كار خراب ميشود، بگذار من از تو دفاع كنم!
لازمهي توحيد، ایجاب میکند که صراط به اهل بيت متصل شود. اين اتصال را ولايت ميگوييم. اين كه در روايات داريم: «بُنِيَ الاِسلاَمُ عَلَي خَمسٍ، عَلَي الصَّلوهِ وَالصَّومِ و الحَجِّ وَ الجَهَادِ وَ الوِلاَيَهِ وَ لَمْ یُنادِ بشَيءٍ كَمَا نُودِيَ بِالوِلاَيَه »:"اسلام بر پنج پایه استوار است، بر روزه و نماز و حج و جهاد و ولایت و ولایت بالاتر از همه است" بر ولايت بيشتر از نماز و روزه وحج و جهاد تاكيد شده است. امام صادق(ع) اظهار تأسف ميكند و ميگويد: «وَ اَخَذَ النَّاسُ اَربَعَه»:"مردم چهار مورد اول را گرفتند و ولايت را كه از همه مهمتر بود، رها كردند" انسان اگر عضو كاروان ولايتالله بشود و ولايت خدا را پيدا كند، وضعيتش كاملاً با قبل فرق خواهد کرد.
«اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخرِجُهُم مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ :"خدا ولی ّو سرپرست کسانی است که ایمان آوردهاند و آنها را از ظلمت بهسوی نور خارج می کند". يعني «يُخرِجُهُم بِالوِلاَيَهِ مِنَ الظُّلُمَاتِ اِلَي النُّورِ». چیزی که مومنان را از ظلمت به سوي نور میبرد، اَعمالي مثل نماز و روزه و غيره نیست. این اعمال، شروط ولايت هستند. عاملي كه انسان را از ظلمت بسوي نور خارج مي كند، ولايت است. آيه خيلي زيبا میگوید: «اَللهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا»، يعني تا ولايت بين انسان و خدا منعقد نشود، «يُخرِجُهُم مِنَ الظُلُمَاتِ اِلَي النُّورِ»، يعني هدايت حاصل نميشود. نميگويد که خارج میشوند، میگوید خدا انسان را از ظلمت به سوي نور خارج ميكند و اين كار را خدا به خودش نسبت ميدهد. به عبارت ديگر همان طور كه ولايت را خدا به خودش نسبت مي دهد، خروج از ظلمت بسوي نور را هم بعد از ولايت ذكر ميكند؛ يعني اين خروج به كمك ولايت صورت ميگيرد. يعني تا ولايت بين انسان و خدا واقع نشود، هيچ عملي مثل نماز و روزه و زكات و امر به معروف و نهي از منكر و جهاد اين هنر را ندارند كه انسان را از ظلمت به سوي نور خارج كنند. اين است كه در روايت داريم «اَلمَرءُ مَعَ مَن اَحَبَّ»:"شخص با آنچه دوست ميدارد، محشور ميشود".
فرمودند: ما قراي ظاهره هستيم و قرآن قريهي مباركه است. ما واسطهي بين مردم و قرآن هستيم. مردم به قريهي ظاهره، یعنی بهسوی ما ميآيند و از اين جا به قريهي مباركه که قرآن است ميروند.
پس تقدير الهي اين است كه ائمه علیهم السلام، مسير و صراط مستقيم باشند و مردم از اين مسيرها شب و روز ايمن عبور كنند؛ نهتنها روز كه شب هم در امان حركت نمايند! ولي ناشكري كردند و گفتند «حَسبُنَا كِتَابَ اللهِ»:"کتاب خدا برای ما کافی است"، خودمان يكراست به قريهي مباركه ميرويم و از قريهي ظاهره رد نميشويم! «وَظَلَمُوااَنفُسَهُم»:"و به اين ترتيب به خودشان ستم کردند" «فجَعَلنَا هُم اَحَادِيثَ وَ مَزَّقنَاهُم كُلَّ مُمَزَّقٍ وَ اِنَّ فِی ذَلِکَ لَآيَاتٍ لِکُلِّ صَبَّارٍ شَکُور »:"پس آنها را موضوع حكايتها گردانيديم و سخت تارو مارشان كرديم؛ قطعاً در اين ماجرا براي هر شكيباي سپاسگزاري، عبرتها است".
قرآن براي كساني كه اهل بيت را قبول دارند، هدايت است و براي آنهايي كه قبول ندارند، مايه گمراهي ميشود. «يُضِلُّ بِهِ كَثِيراً وَ يَهدِي بِهِ كَثِيراً وَ مَا يُضِلُّ بِهِ اِلاَّ الفَاسِقِينَ »:"بسياري را با آن گمراه و بسياري را هدايت مي كند ولي جز نافرمايان را با آن گمراه نمي كند" مسلمانان يکبار درغدیر خم با رسول خدا(ص) و یکبار هم در واقعهي عثمان، بر ولايت علي(ع) بهعنوان اميرالمومنين بيعت كردند، ولي ميثاقها را بعد از محكم كردن شكستند. «اَلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهدَاللهِ مِن بَعدِ مِيثَاقِهِ وَ يَقطَعُونَ مَا اَمَرَاللهُ بِهِ اَن يُوصَلَ وَ يُفسِدُونَ فِي الاَرضِ، اُولَئِكَ هُمُ الخَاسِرُونَ »"آنان که عهد خدا را بعد از میثاق میشکنند و آنچه را که خدا امر به پیوستن به آن ها کرده( يعني ولايت) قطع میکنند و در زمین فساد مینمایند، اینان همان ضرر کنندگان هستند" خداوند میگوید ما ضرر نكرديم، خودشان ضرر كردند.
اهل بيت عليهم السلام به ما ميگويند كه هرچه قرآن ميگويد قصهي ما است. اگر انسان اين مطلب را فهميد، آيه را فهميده است. از همين جا فهمیده میشود که چرا صراط مستقيم به اهل بيت تطبيق داده شده است؟ زيرا ولايت، اساس عبادت است و هدايت بدون ولايت، ضلالت میباشد. در نماز هم، نمازگزار اول در کشتی ولایت قرار مي گیرد تا بعد نمازش عبادت باشد. قرآن در آيه «فَاتَّقُوا اللهَ وَ اَطِيعُونِ »، تصريح دارد كه شرط اول دینداری، اطاعت است. به عبارت ديگر دين، حضور در كشتي ولایت است.
در دورهي نوح، هر كس كه در كشتي آمد، نجات پيدا كرد و هر كس نیامد، هلاك شد. در دورههاي بعد، ديگر مثل زمان حضرت نوح علیه السلام نيست که به صورت فيزيكي كشتي به آب اندازند! در اين دوره کشتی امام حسین علیه السلام مطرح مي شود. «مَثَلُ اَهلِ بَيتِي كَمَثَلِ سَفِينَهُ نُوحٍ، مَن رَکِبَهَا نَجَی وَ مَن تَرَکَهَا غَرَق ». چقدر تشبيه قشنگي است! سفينهي نوح صدها سال طول كشيد تا ساخته شد. حضرت نوح(ع) اول درختها را کاشت و سيصد سال طول کشید تا نخلها بزرگ شدند. بعد آن ها را بريد و تختهها را به هم وصل كرد و اين كار صد و پنجاه سال طول كشيد تا كشتي ساخته شد. كشتي اهل بيت هم همينطور ساخته شده است. درغدير خُم هستهاش كاشته شد. جريان سقیفه مرحله اي ديگر از ساخت و حفاظت آن است. صلح امام حسن مجتبي (ع) و واقعهی عاشورا، مراحل دیگر آن است. از بعد از عاشورا، دورهي توسعه است و علما در زمان حاضر خدمههای این كشتي هستند. امام ره اين كشتي را روي آب انداخت.